بعد از چند ماه
قول داده بودم به خودم که این جا غُر نزنم و بگذارمش برای وقتهایی با حس و حال خوب یا حداقل نه خوب و نه بد. ولی به قول آقا ابراهیم حامدی : "آدم به خودش قول بده و زیرش بزنه ایرادی نداره، به کس دیگری قول بدی و بزنی زیرش بَده."
الان شده ۳-۴ ماه که احساسی دارم که اگر در یک کلمه خلاصهاش کنی میشود "مزخرف". هر روز را شب میکنم فقط برای انجام وظیفه. مطمئن هستم که فقط دامن من را نگرفته. مشترک است بین هم سنّ و سالیهای ما. برای گذران زندگی و بی برنامه زندگی کردن، آزار دهنده شده. هر روز خبر بد شنیدن، دیدن اینکه سردرگمیهایمان در حال زیاد شدن است تا کم شدن، دیدن افراطها و تفریط ها، دیدن ضعفها و دانستن اینکه خیلی وقتها سر خودمان را هم داریم کلاه میگذاریم و مشکلاتمان عمیق تر، خیلی عمیق تر، از آن است که در ظاهر نشان میدهیم، همه اینها کم کم اثرش را میگذارد. خیلی نرم و آرام.
اینها معنیش نارضایتی نیست. معنیش این است که خیلی وقتها هدفمان را گم کرده ایم و دور خودمان میچرخیم بدون اینکه دلیلش را بدانیم. فقط امید داریم به آینده. این هم شاید به نوعی سلب مسئولیت از امروز خودمان باشد. ولی به هر حال تنها چیزیست که زیاد داریم و چه خوب که این یکی را زیاد داریم.
موضوعات مرتبط: دل نوشته ها، ،
برچسبها: بعد از چند ماه ,